29) پاساژ گردی
کارهای خونه رو رسیدم.
دراز کشیدم روی تخت، کمی سردرد دارم.
می خوام برای خودم چایی دم بدم.
حس بلند شدن ندارم.
از صبح کمی کسل بودم!
همسرم زنگ زده و میگه: خرید خونِت کم شده شاید!
خنده م گرفت، خریدنه ولی پاساژ گَردیم شاید.
من عاشق پاساژگردیم!
+نوشته شده در ⏰️16:46 به نویسندگی بَرگ 🍁
|