43) بخش سوم رفاقت
تا به امروز که شماره ی دوستم رو وسط کلاسم دیدم!
شرایط پاسخ نداشتم و وقتی کلاس تمام شد
مجدد خودم تماس گرفتم!
و درکمال تعجب و حیرت ما رو برای تولد سوپرایزی
همسرش این هفته پنحشنبه دعوت کرد!![]()
برافروخته شدم! اما خودم رو حفظ کردم و فقط گفتم:
ع ! جدی؟! مبارکتون باشه اما متاسفم ما این هفته
خودمون برنامه داریم اگر هفته پیش پنجشنبه بود
(روی پنجِ پنجشنبه فشار مضاعف گذاشتم.)
شاید می تونستیم.خوش بگذره.
متوجه منظورم شد!
کمی مکث کردوشروع کرد به توضیح دادن:
درباره ی دوره همی و چرا تولد رو قرار این هفته بگیره و..
وسط حرفش (که اصلا گوش هم ندادم) پریدم.
و گفتم عزیزم کلاسم شروع شد. باید قطع کنم
و خداحافظی کردم.
الان که داشتم برای همسرم تعریف می کردم،کلی خندید
وگفت:
" از دست تو لادن (اسم مستعارم در اینجا)
از دست تو با این زبون هشت متریت :))
ولی خوب شد لادن جان یااین دوستی مسیر درستش
رو پیدا میکنه و یا قطع میشه و ما نیازی نیست روابط
بیهوده با مردم داشته باشیم."
روابط بیهوده! چقد خوب بیان کرد!
بازم رفتم توی فکر!!!